محل تبلیغات شما



نیشم تا بنا گوش بازهو آهنگ گوش میدم و خوابم نمیاد و خوشحالم

از داشتن احسان

از رد کردن مسعود

از خیال فاطمه

از برگشتن سعیده

از آغوش گرم رستا

از کل کل با فائزه

شب قشنگیه نه؟  آخرین شب با ابروی پیوسته. امشب بهترین خریدو با احسان داشتیم. بهترین حسا الان تو قلب من تپش داره 


عارفه ی عزیزم سلام!

خیلی دلتنگتم و بی صبرانه منتظرم که روز های شادتو ببینم. میدونم که این روز ها به نظر رخوت انگیز میان اما شاید بهترین اتفاقات زندگی تو همین روز ها رقم بخوره.

دلم تنگ شده برای وقتی که با ذوق برا دوستات هدیه می ساختی و اون ها رو خوشحال میکردی. میدونم که دلت برای روز های شادی که با دوستات داشتی تنگ شده و الان خیلی دیر به دیر دوستات رو میبینی و یه اتفاق دردناک تر اینکه دیگه حتا با دیدنشون هم نمیتونی مثل قدیم بخندی. مثل قدیم که در حد دل درد و فک درد میخندیدی و از خنده تو اونا هم می خندیدن. 

خیلی وقته که تو به یه پیاده روی جانانهه تو چارباغ نبردم. و خیلی وقته که برات کتابی نخریدم و خیلی وقته که کتابای کتابخونه رو نمیخونی و خیلی وقته که خلاقیتت خاموش شده و چیز خیره کننده ای نمیسازی و خیلی وقته که کمتر تجربه میکنی. میدونم که دلت برای تک تک این کار ها تنگ شده. کارهایی که تو رو شاد نگه میداشت. کار هایی که تو رو میخندوند. و شعله ی درون وجودتو افروخته و روشن نگه می داشت. اما ای عزیز ترینم بدون که حتا تو فسردگی این روز هات هم من شعله ای آبی و روشن و گرم در وجودت میبینم که نوید اتفاقات خوبه. 

زیباترینم نمیدونی چه لذتی داره وقتی شب به شب نخ دوندون میکشی و لوستر اتاق رو روشن میکنی برای مراسم زیبای سرمه کشیدن به چشمات. نمیدونی چه لذتی داره وقتی هر روز یه قدم کوتاه بر میداری. یه قدم کوتاه اما مطمئن. به زودی نرگش های باغچه سبز میشن و تو خوشبو ترین عطر پاییز رو استشمام میکنی. به زودی بهت کمک میکنم تا به روز های شادت برگردی. زیبای من. زیبای خاص دوست داشتنی من.  

بیا بعد از عقد داداش موهامونو کوتاه کنیم! نزدیک ده سانت اونقدر زیاد نیس که دلتنگ بشی و اونقدر کم نیست که تغییر رو احساس نکنی. بیا برای تولد شیوا براش هفت تا یا پنج تا ملکه برفی بسازیم. 

بیا پول هامونو جمع کنیم و یه کیف چرم خوب بخریم. بیا بریم استخر! بیا بریم حجامت. بیا بریم

اصلا تو بخند همه چیزش با من.

 


من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

بی من تو در کجای جهانی که نیستی. 

سلام ادواردو

نمیدانم چرا اما این آخرین بیت بد جور به جانم می نشیند. انگار تمام حرفای من توی این کلمات خلاصه شده. 

از دوریت به سرم زده و هر کجا به دنبال تو میگردم اما هیچ چشمی شبیه چشمان کهکشانی تو نیست. و حتا قوس بهشتی لبخندت در زمین همتا ندارد.

امشب ماه را نمیبینم و نمیدانم در دید رس تو هست یا نه اما گمان نمیبرم تا این ساعت بیدار مانده باشی. تو عادت داری شب ها زود بخوابی و اصلا هم مثل من بی تابی و بی قراری نمیکنی.

تازگی ها دختر بدی برای مادر شدم. و مسبب همه این ها دلتنگیم برای توست. شب ها تا دیر وقت بیدارم و به تو فکر میکنم و روز ها تا نیمه روز میخوابم تا فراموش کنم نبودنت را. 

اما همه مخدرند و هیچ یک جز آمدنت علاج نیست. 

امروز ساعات بسیاری را با دوستانم سپری کردم. و برایت از کتاب فروشی کتاب خریدم. 

قصد دارم در اولین دیدارمان بعد از سفرت تقدیمت کنم

و کاش دست هات زبان موهایم را به بافتن ترجمه کنند. 

دوستدار تو عارفه

 

 


ادواردوی عزیزم سلام

این روز ها که نیستی زمین خاکستری شده. دیگر رنگ آبی چشمانت نیست که همه چیز را در نظرم شفاف کند. ادواردو در این سفر کوتاه تو دارم تلاش میکنم بیشتر حواسم را از فکر نبودنت پرت کنم. 

امروز صورتم را بند انداختم. مادر به من گفتند که ابرو هایم تابه تا شده. میدانم اگر بودی تو زود تر میفهمیدی و می گفتی عدم تقارن صورتم برایت چقدر دلنشین است. 

امروز به جای همه خستگی هایم خوابیدم اما خواب تو را ندیدم. وقتی بعد از ساعت ها خواب لحظه ای در خواب هایم نیستی خواب برایم بیهوده و باطل است. 

گل کالانکوئه گل هاشت ریخت. برای بهار قلمه اش میزنم. راستی تو تا بهار می آیی یا نه؟

روز رفتنت گفتی برایت نامه بنویسم و گفتی نشانی ای برای پست آن نداری که به من بدهی. گفتی پستچی ما خداست. و این نامه را باید به دست خدا بسپارم. 

ادواردوی من

هر کجایی بوسه هایم را آفتاب به گونه هایت برساند. 

محبوب تو عارفه

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یادداشت های من درباره احمدآباد اردکان والیبال