من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی.
سلام ادواردو
نمیدانم چرا اما این آخرین بیت بد جور به جانم می نشیند. انگار تمام حرفای من توی این کلمات خلاصه شده.
از دوریت به سرم زده و هر کجا به دنبال تو میگردم اما هیچ چشمی شبیه چشمان کهکشانی تو نیست. و حتا قوس بهشتی لبخندت در زمین همتا ندارد.
امشب ماه را نمیبینم و نمیدانم در دید رس تو هست یا نه اما گمان نمیبرم تا این ساعت بیدار مانده باشی. تو عادت داری شب ها زود بخوابی و اصلا هم مثل من بی تابی و بی قراری نمیکنی.
تازگی ها دختر بدی برای مادر شدم. و مسبب همه این ها دلتنگیم برای توست. شب ها تا دیر وقت بیدارم و به تو فکر میکنم و روز ها تا نیمه روز میخوابم تا فراموش کنم نبودنت را.
اما همه مخدرند و هیچ یک جز آمدنت علاج نیست.
امروز ساعات بسیاری را با دوستانم سپری کردم. و برایت از کتاب فروشی کتاب خریدم.
قصد دارم در اولین دیدارمان بعد از سفرت تقدیمت کنم
و کاش دست هات زبان موهایم را به بافتن ترجمه کنند.
دوستدار تو عارفه
تو ,ها ,بی ,غریب ,کتاب ,روز ,ترین شهر ,من بی ,شب ها ,غریب ترین ,ها تا
درباره این سایت