محل تبلیغات شما

ادواردوی عزیزم سلام

این روز ها که نیستی زمین خاکستری شده. دیگر رنگ آبی چشمانت نیست که همه چیز را در نظرم شفاف کند. ادواردو در این سفر کوتاه تو دارم تلاش میکنم بیشتر حواسم را از فکر نبودنت پرت کنم. 

امروز صورتم را بند انداختم. مادر به من گفتند که ابرو هایم تابه تا شده. میدانم اگر بودی تو زود تر میفهمیدی و می گفتی عدم تقارن صورتم برایت چقدر دلنشین است. 

امروز به جای همه خستگی هایم خوابیدم اما خواب تو را ندیدم. وقتی بعد از ساعت ها خواب لحظه ای در خواب هایم نیستی خواب برایم بیهوده و باطل است. 

گل کالانکوئه گل هاشت ریخت. برای بهار قلمه اش میزنم. راستی تو تا بهار می آیی یا نه؟

روز رفتنت گفتی برایت نامه بنویسم و گفتی نشانی ای برای پست آن نداری که به من بدهی. گفتی پستچی ما خداست. و این نامه را باید به دست خدا بسپارم. 

ادواردوی من

هر کجایی بوسه هایم را آفتاب به گونه هایت برساند. 

محبوب تو عارفه

 

پیداس سرتونینم زده بالا؟

نامه ای به خودم.. که برایش سخت دلتنگم...

372. برای اردواردو از غریب ترین شهر عالم

تو ,هایم ,گفتی ,خواب ,نامه ,ای ,به من ,میزنم راستی ,راستی تو ,تو تا ,تا بهار

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

المستغاث بک یا صاحب الزمان ( عج )